نوع اثر : شعر
نویسنده
_
کلیدواژهها
موضوعات
زمانی که دلم را با نگاهت آشنا کردم
حسابت را از این دنیای دردآور جدا کردم
شبیه شیخ صنعان در میان هر نماز خود
به یاد چشم های بی مثالت اقتدا کردم
برای فتح آغوشت چنان پروانه ای عاشق
خودم را بی هوا در آتش عشقت رها کردم
تمام ثروتم از دار دنیا یک جوانی بود
به پای عشق نایابت همان را هم فدا کردم
به یاد تو بتی از عشق را در دل تراشیدم
و آن بت را چنان آزر برای خود خدا کردم
درون قلب زارم همقدم با ارتشی از اشک
برای دیدن لبخند هایت کودتا کردم
میان جنگ عشق و عقل با شمشیری از احساس
تمام مرز های عاشقی را جابه جا کردم
نداستم به جای دل درون سینه ات سنگست
درون سنگ میخ عشق کوبیدم خطا کردم
برای اعتلای عشق با اعجاز قلب خود
عصای وقت پیری را شبیه اژدها کردم
برایم گفتنش سخت است اما فاش می گویم
به ناحق ظالمی را در دلم فرمانروا کردم