سلیمان

نوع اثر : داستان

نویسنده

---

چکیده

شهر ما رودخانه‌ای داشت. در کنار رودخانه چشمه‌های زیادی بود. یکی از چشمه‌ها کنار مسجد بود که شهرداری برای ذخیره آب و ایجاد منبع، آنجا را گود‌برداری کرده بود. برای خودش دریاچه مانندی بود. اطراف آن درختان توت و گردو با تنه‌هایی قطور بیش از ۵۰ ساله خونمایی می‌کردند. همیشه از حیاط منزل به تماشای آن می‌پرداختم. خانم‌ها و دختران ظرف و ظروف، پتو، فرش و غیره را می‌شستند و بر سرشان می‌گذاشتند و می‌بردند، اما دورش حصاری نداشت. آن‌ها از بخش‌های کم عمق برای شستشو استفاده می‌کردند..

کلیدواژه‌ها

موضوعات