دوست

نوع اثر : شعر

نویسنده

دانشجو

کلیدواژه‌ها

موضوعات


چرا هیچ نوشته‌ای نپرسید از من

دوستدار کیستی؟

دوستدار کیستی؟

دوستدارت کیست؟

دوستدارت کیست؟

سؤال‌های بی‌جواب گاهی نوشته نمی‌شوند

که از نگاه آدم برفی‌ها

مترسک‌ها

کاه‌های به جا مانده از سال پیش

فضا را شاعرانه می‌کردند

با بویی شبیه مجنون‌ترین گل‌های مریم

یا رز‌های پرپر

پر

پر

پر پر می‌شدم از هجوم پاییز

که رخنه می‌کرد در تمام من

و پا‌هایی سست

زندگی را سست می‌دویدند

فرصتی برای خودم نبود

که ننوشته‌هایم را

لابلای حرافی جماعتی به تماشا نشسته

بنویسم

آ‌های دیوار‌های مفلوج

آ‌های صندلی‌های سر سپرده چون درختی سترگ

که حکم قتل عام جنگل را امضا کرده بودید

عاقلانه نبود که چیزی بگوییم

سکوت این همه دیوار را بشکنیم

به نگاه‌ها

و دست‌هایی ر‌ها در جریان حقارت

که رد پا‌های بدون کفش

خونی بودند

یک شهر را دویده بودند

برای اینکه بگویند

عشق را باید یافت

عشق را باید یافت

از نگاهی که آخرین بار در من نفس می‌کشید

تا تلألؤ ستاره‌ای کم نور

بنویسم به گریستن‌ها

با دستمال‌هایی از گریه سرشار

منتظر خنده‌ی هیچ حادثه‌ای نبوده‌ام

گریه‌ها مرا از یاد می‌بردند