مثل برف

نوع اثر : داستان

نویسنده

...

چکیده

مثل برف
شب از نیمه گذشته بود. بی بی و ابراهیم مرده وار خواب؛ اما مهر بانو بیدار بود. احساس سنگینی و درد در پستان‌ها را با چشم بسته دنبال کرد. تیر درد از نوک پستان به سمت زیر بغل‌‌هایش رفت و طاقت و تاب آوردن را ربود.
کف دستهایش را کنار تشک روی قالی کُردی گذاشت تا بلند شود ، اما پاهایش به سوزش افتاد.  دست بر دهان گذاشت و جیغ خفه‌ای کشید. گشاد ، گشاد به سمت طاقچه رفت. بایده‌ی مسی را از گوشه‌ی رَف برداشت. زیر سینه اش گرفت و چند بار دوشید. مثل سنگ سفت بود. نوک پستان به سوزش افتاد. تنها نم نازکی برآن نشست.  لگن را کنار گذاشت و نگاهی  به بره کرد ؛ رو اندازش را کنار زده بود. دست به سرش کشید و نوازشش کرد..

کلیدواژه‌ها

موضوعات