لحظات سه گانه زمستان

نوع اثر : داستان

نویسنده

انجمن نویسندگان

چکیده

دو طبقه زیرِ زمین، همراهِ خیلِ جمعیت که از قطار پیاده شدیم، نیچه کلافه، غر زد: «از فرانکفورت بیزارم... شهر بانکدارها، شهر بورس و نمایشگاه‌های تجاری... بیهوده نبود که گوته هم در این شهر نماند. آن وقت مردم این شهر ریاکارانه به گوته لقبِ پسر فرانکفورت داده‌اند. مسخره است.»
 در ایستگاه بوکنهایم، نزدیک دانشگاه گوته،..

موضوعات