نوع اثر : داستان - بخش کودک و نوجوان
نویسنده
----
موضوعات
یکى بود، یکى نبود. یک پهنک بود و یک پهنه بود. جون این دو تا برگ پهن به هم بسته بود. از بهار تا تابستان پیش هم بودند. روزهاى خوب و سخت را باهم گذرانده بودند. تا اینکه باد پاییزى از راه رسید. باد پاییزى هوهویى کرد و برگ هاى زرد را از شاخه چید.
پهنه هم کم کم زرد شد. باد پاییزى هوهویى کرد و پهنه را از شاخه جدا کرد. پهنه در هوا چرخید و چرخید و پاى درخت ارام گرفت.
پهنک به یاد پهنه بود. گریه مى کرد، زارى مى کرد. هیچ کارى از دست پهنک بر نیامد. تا اینکه خود پهنک زرد شد. باد پاییزى هوهویى کرد و او را از شاخه جدا کرد. پهنک در هوا تاب مى خورد-------، فریاد مى زد و مى گفت: واااى چقدر خوبه. من نمى دونستم از شاخه جدا شدن و توى هوا تاب خوردن چه کیفى داره. خیلى خوش مىگذره. پهنک توى هوا تاب خود چرخید و چرخید و پاى درخت پیش دوستش پهنه ارام گرفت.