نوع اثر : مقاله عمومی
نویسنده
دانشگاه آزاد اسلامی شیراز
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
هیچکس به دیگری عشق نمیورزد؛
بل در طلب تصویری از خویش در اوست.
دل آزرده مباش که دیگران دوستت نمیدارند
چه در منظر اینان بیگانهای بیش نیستی
خودت باش، بینیاز از عشق دیگران
در درون خود آسوده بیارام،
بدینسان رنج و اندوه تو کمتر خواهد بود.
فرناندو پهسوآ
کمی بزرگتر از تمامی کائنات
No one loves anyone else; he loves
What he finds of himself in the other.
Don› t fret if others don›t love you. They feel
Who you are, and you› re a stranger.
Be who you are, even if never loved.
Secure in yourself, you will suffer
Few sorrows.
FERNANDO PESSOA
10 AUGUST 1932
A Little Larger Than the Entire Universe
آشنایی مختصری با فرناندو پسوآ
فرناندو پهسوآ، نویسنده و شاعر مشهور پرتغالی است که در سیزدهم ژوئن 1888 در لیسبون متولد شد. نام خانوادگی پهسوآ در پرتغالی به معنای «شخص» است. شاعری که به تقسیم ادبی «خود» به چند «دیگرنام» مشهور است، چنانکه میدانیم فرناندو پهسوآ بسیار بیش از یک تن بود، یا شاید باید گفت که چندین و چند ذهن یا ضمیر در یک تن، یا شاید که خویشتنهای یک تن بود. این «چندخویشیِ شخصیتی» به شعر او وضعیتی متمایز و موقعیتی یگانه میبخشد، «خودپراکنی» تا جاییکه بهناچار این شعرها را واقعاً باید بهعنوان شعرهای چهار شخص و شخصیتِ متشخص و مشخص درنظر آورده و بپذیریم، هرچند از جهتی ظاهراً در اینجا صحبت از همان شخصیتهای پرداختهی درونیست که برخی شاید تمایزات ظاهر شده میان آنها را بهحساب تغییر و تحولات فردی و درونی شاعر در روند شاعریاش بگذارند، اما فراموش نمیشود که این شخصیتها عموماً و در بسیاری از سالها عملاً بهطور همزمان و موازی در ذهن و زبان شاعر حضور و دست به تألیف داشتهاند.
این «هیچکس» یا «کسی» بودن در صفحات و سطرهای بسیاری، از جمله در فرازهایی از «کتاب دلواپسی» به دفعات، رخ مینماید: «من موجودی مصنوعی هستم»، «نزاع من با خویشتن خویش ظریف شده است، «من به سایهی خویشتن خویش مبدل شدهام»، «هرگز نمیتوانیم از خویشتن خویش پیاده شویم»، «من خود را مثل بستهبندیِ خویشتن خویش تحمل میکنم و در نهایت خفه میشوم». در پهسوآ همهچیز بود، و او در همهچیز بود، چرا که در او هیچچیز نبود. نبوغ پهسوآ در هیچبودگیِ اوست.
جایی خواندم پهسوآ، که از همان کودکی «گفتگوهای درازی داشت با افرادی خیالی که نه تنها صدایشان را میشنید، بلکه خودشان را میدید و نامشان میبُرد»، در طول عمر چهل و چند سالهاش در مجموع 74 اسم مستعارِ ریز و درشت داشته، که عاقبت از این عده سه تن به مقبولیت ماندگار و اقبال جدیتری رسیدند در زمینهی شعر و در شأن یک شاعر: آلبرتو کائرو، ریکاردو ریس، و آلوارو دو کامپوس، چهار شاعرِ «پاک سوای یکدیگر» که آثارشان به مجموعهی اشعار این شاعر «ان» شکل میبخشد. طبقهبندی و گنجاندنِ شاعری که «از شخص خودش بیدار میشد و به شیوهی خاص خودش خواب میماند»، در طبقه یا گنجهای مشخص از بدنهی شعر معاصر و مدرن جهان کار سادهای نخواهد بود، آن هم با وجود تمایزات موجود میان شکل و شیوهی شاعریِ هر یک از این چهار «دیگرنام». آنچه از مجموع آثارِ متجدد و طرز زیستِ رازورزانهی شاعر برمیآید، ما را بدین نتیجهی بیبرگشت میرساند که باید پهسوآ را از متمایزترین و در طراز ممتازترین شاعران جهان در قرنی که گذشت در شمار آورد، شاعری که میدانست «اصالت رنج فقط در واژهها نهفته است».
پهسوا در نامهای خطاب به یکی از منتقدانش در روزهای آخر سال 1931 مینویسد: «ثقل شخصیت من در مقام هنرمند، این است که شاعری دراماتیکام. در آنچه مینویسم هیجان و انگیزش درونی شاعر و شخصیتزدایی دراماتور، اینها همه نشانگرِ مناند». شاعری که بیش از نوشتن، به «تداعیِ ایدههایی که مقصدشان بیکرانگیست» مشغول و شخصاً معتقد است: «همهی نوشتههایش ناتمام ماندهاند و فکرهای تازه و فوقالعاده و عجیب، همواره به او هجوم میبرند».
پهسوآ مشخصاً هیچگونه علاقه و تمایلی نداشت به زندگی کردن، آنطور که دیگر مردمان آموخته و زندگی کردهاند و میکنند. او تمام عمر خود را در جستجوی آن حقیقت غایی (یا شاید هم آن راز نهان و نهایی) سپری نمود، در حالی که سعی و علاقهای هم نداشت که مثل دیگران خودش آن را خلق یا ابداع کند و بعد آن را بگذارد به حساب کشف و مکاشفه، و این جستجوی بیآلایش او را، ضمن انزوایش و در گذر زمان، به مقام و مرتبتی دستنخورده رساند که اتفاقاً صرفاً از مسیر انزوا میسر میشود.
اندوه در او دانهای یکدانه بود. شعرهای سالهای پایانی عمرش همچنین –جدای گرایشات سیاسی و اعتراضی- بازگوی انزوای عمیق اوست. در 29 نوامبر در اثر تب و دردهای شدید شکمی- احتمالاً در اثر افراط در مصرف مشروبات الکلی، و در تناوب با تخدیر- به بیمارستان فرانسوی لیسبون منتقل میشود. در آنجاست که به انگلیسی و به نحوی غریب و کهننما مینویسد: «من ندانم فردا چه از پی خواهد آورد». فردا مرگ از پی میآورد، حوالی 8 شب، در دوم دسامبر در شهری که پهسوآ تقریباً تمام عمر در آن زیست. پایانی حزنانگیز و سکوتی زود هنگام و جاودان بر لبهای شاعری که انزوای هزار سالهاش را صبورانه زیست و زمزمهاش زائرانه در گوش قرن طنین انداخت.
برگزیدهای از مقدمهی کتاب کمی بزرگتر از تمامی کائنات ترجمهی احسان مهتدی