مروری بر زندگی و آثار اریش کستنر

نوع اثر : مقاله عمومی

نویسنده

انجمن نویسندگان

چکیده

اریش کستنر کیست؟ برای برخی از ما، او سازنده بخشی از نوستالژی‌های کودکیمان است. برخی دیگر از ما حتی بدون این که بدانیم، او را از طریق فیلم‌ها و نمایش‌هایی که براساس آثارش ساخته شده است، می‌شناسیم و برخی نامی‌از او شنیده‌ایم و برخی هم هیچ....

کلیدواژه‌ها

موضوعات


اریش کستنر کیست؟ برای برخی از ما، او سازنده بخشی از نوستالژی‌های کودکیمان است. برخی دیگر از ما حتی بدون این که بدانیم، او را از طریق فیلم‌ها و نمایش‌هایی که براساس آثارش ساخته شده است، می‌شناسیم و برخی نامی‌از او شنیده‌ایم و برخی هم هیچ.... 
نخستین بار در کودکی کستنر را با امیل و کارآگاهان کشف کردم و او جزیی از کودکی‌ام شد، بعد‌ها، فیلم‌هایی را که از آثارش تهیه شده بود دیدم: کلاس پرنده، خواهران غریب و... اما هنوز کستنر را به راستی کشف نکرده بودم؛ اما مطالعه عمیق‌تر آثار کستنر که برای کودکان نوشته شده بود نشان می‌داد که آثار او مختص کودکان نیست، مانند شازده کوچولوی سنت دواگزوپری... نبود منابع کافی‌یا بهتر بگویم، حداقل منابع درباره او به زبان فارسی و تنبلی و کاهلی در مطالعه منابعی به زبان اصلی، مدت‌ها مانع از درک ارزش کستنر وکار‌هایش شد. آنچه مرا تحت تأثیر قرار داد، هم عمق و لطافت اندیشه‌هایش بود و هم انسانیت و بشردوستی او! بر همین اساس، معرفی هر چند مختصر این نویسنده که بازار فیلم‌سازی و نمایش‌نامه‌نویسی براساس آثارش حتی در کشور ما هم داغ است، لازم به نظر می‌رسید. آنچه در پی می‌آید، همان «هر چند مختصری» است که نیم‌نگاهی به زندگی و آثار و اقوال کستنر است. 
یک سال مانده به آغاز سده بیستم، در بیست و سوم فوریه 1899 اریش‌کستنر در شهر درسدن متولد شد. خود او درباره زادگاهش و روزگار آن دوره می‌گوید: «در آن زمان، درسدن بسیار زیبا بود، آکنده از هنر و افسانه. می‌توانستم زیبایی را استنشاق کنم، همان‌گونه که کودکان جنگلبانان می‌توانستند هوای سالم را فرودهند. پدرم سرّاج بود، اما هیچ‌گاه توفیقی در پیشه‌اش کسب نکرد، زیرا کاسب خوبی نبود. خانه ما کوچک و محقر بود و وسعمان محقرتر. 
نخستین مستأجر ما آموزگاری بود به نام فرانک. آموزگار بودن او در ذهن من تأثیر عمیقی به جای گذاشت. من هنوز خواندن و نوشتن بلد نبودم، ولی می‌خواستم آموزگار شوم. » 
کستنر مدتی در مدارس ملی درس خواند و شاگرد ممتازی از آب درآمد. در سیزده سالگی در امتحان ورودی در دوره تربیت معلم با کسب امتیازی خوب قبول شد و به این ترتیب، اندکی از مخارج خانواده کم‌درآمدش را کاهش داد؛ اما جنگ جهانی اول کار‌ها را خراب کرد، در 1917 با آغاز جنگ او را راهی جبهه نبرد کردند و تحصیلاتش ناتمام ماند. خود می‌گوید: «ما از جنگ می‌هراسیدیم، اما به جبهه گسیل می‌شدیم. » او شاهد کشته شدن بسیاری از همکلاسی‌های خود بود. 
او سال‌ها پیش از جنگ نیز نام گروهبان خود را از یاد نبرده بود و ده سال بعد به تلخی و نفرت از نماد جنگ‌طلبی  یاد می‌کرد. 
اریش کستنر ایمان داشت که ایجاد تفاهم بین ملت‌ها امکان‌پذیر است. او همگان را از غرور قهرمان‌پرستی و جاذبه لباس‌های قهرمانی و شوونیستی، که آغازگر جنگ و خون‌ریزی است، برحذر می‌داشت. 
کستنر پس از پایان جنگ دریافت که دیگر نمی‌تواند آموزگار شود؛ او خود به آموختن نیاز داشت. مادرش این را نیک می‌دانست و می‌کوشید به پسر جوانش کمک کند. 
او درباره مادرش می‌نویسد: «مادرم فرشته نبود، نمی‌خواست هم باشد؛ اما می‌خواست بهترین و فداکارترین مادر برای پسر جوانش باشد، بنابراین تمام اندیشه، علاقه و وقت خود را وقف من کرد. » 
رابطه ناگستنی کستنر با مادرش اساس نوشته‌ها و زندگیش را تشکیل می‌داد. در این میان، نیاز مادی نیز در دوران کودکی و جوانی او نقش مهمی‌بازی می‌کرد. در این دوران پدرش در کارخانه‌ای کار می‌کرد و مادرش نیز به آرایشگری پرداخته بود، اما باز هم چرخ زندگی به دشواری می‌چرخید. 
کستنر در برلین، لایپزیگ و روستوک به تحصیل پرداخت. در فاصله سال‌های 1921 تا 1923 عضو هیئت تحریریه نشریه  نوین لایپزیگر تسایتونگ بود و در 1927 نیز دکترای فلسفه گرفت و ساکن برلین شد. نخستین اشعار او به طور هفتگی در روزنامه‌های برلین چاپ و با اقبال همگان روبه‌رو شد؛ اما هنوز از فقر نجسته بود. اریش کستنر با گروه «ولت‌بونه» یعنی تئاتر جهانی نیز همکاری داشت، گروهی که دوستان او آرنولد تسوایگ، آلفرد پولگر، هرمان کستن و کورت توخلسکی در آن عضویت داشتند. اواخر 1927 نخستین کتابش تحت عنوان قلب در تهی‌گاه (Das Herz auf Teille) منتشر شد. این مجموعه با دو مجموعه دیگر به نام‌های هیاهو در آیینه و مردی خبر می‌دهد با حالتی طنزآمیز، میلیتاریسم، نوکیسه‌گی و مدگرایی را به سخره می‌گیرد. در کتاب فابیان، کستنر نه برلین دهه بیست می‌پردازد، دهه‌ای که در آن برلین از یک سو غرق در جشن‌ها و تجمل‌گرایی‌ها و از سوی دیگر گرفتار فقر و تورم اقتصادی بود. در این زمان، نویسنده در جست‌وجوی کشوری با آیینی تازه است. کستنر درباره این اثر می‌گوید: «برداشت نوجوانان در سنین مختلف از این کتاب یکسان نیست. »

اریش کستنر - منبع تصویر: ویکی پدیا
برخی از اندیشه‌های کستنر که در این اثر مطرح شد، از دیدگاه مردم ظاهربین چندان اخلاقی نمی‌نمود؛ اما او بی‌پروا به طرح این اندیشه‌ها و مسائل می‌پرداخت و خود نیز می‌دانست که طرف‌داران کذایی اخلاق در مورد او خواهند گفت: «او خوک است! » 
بنابراین نویسنده تأکید می‌کند: «من نویسنده‌ای آیین‌گذار هستم. » 
طرف‌داران اخلاق به تکاپو افتادند و به کستنر نسبت غیراخلاقی دادند و او را نویسنده‌ای «بدبین» معرفی کردند، کلمه‌ای که در آن زمان، دشنام تلقی می‌شد. 
کستنر پاسخ داد: «شما نمی‌خواهید زیرک و در عین حال شجاع باشید. شما روی زخم‌هایتان را می‌پوشانید و فکر می‌کنید درمانشان کرده‌اید، شما قلبتان را در صندوقچه می‌گذارید و با این کار روح شادابتان را زنده به گور می‌کنید.» 
گروه «ولت‌بونه» از اریش کستنر خواست کتابی برای نوجوانان بنویسد. او با رغبت این سفارش را پذیرفت و کتاب امیل و کارآگاهان پدید آمد، کتابی که در مدتی اندک، شهرتی جهانی یافت. با انتشار این اثر، فرهنگ آلمانی شاخة جدیدی یافت که می‌بایست به فرهنگ گذشته پیوند بخورد. این شاخة پربار، ادبیات کودکان و نوجوانان بود. کتاب امیل و کارآگاهان او، در قالب کتاب کودکان با سبک جدیدش بسیار توفیق یافت. روی سخن کستنر در این اثر با کسانی بود که خود می‌خواست. 
کستنر هرگز کودکان را فریب نداد، بلکه آنان را جدی گرفت و برای آنان همان‌گونه نوشت که برای بزرگ‌سالان می‌نوشت. کستنر در مقدمة امیل و کارآگاهان می‌نویسد: «می‌توانم رک بگویم که ماجرای امیل برای من خیلی غیرمترقبه بود، اصلاً می‌خواستم کتاب دیگری بنویسم، کتابی که موقع خواندن آن مو برتنتان راست شود و از وحشت دندانهایتان چون برگ‌های نخل به هم بخورد. من دوستی دارم که سرپیش خدمت است و من اغلب در مورد آثارم با او صحبت می‌کنم. او روزی از من پرسید: «راستی تو آن جا بودی؟ » گفتم: «منظورت از آنجا چیست؟ » گفت: «در حوالی دریای جنوب، مثل استرالیا، سوماترا و این‌جور جا‌ها» گفتم: «نه، چطور مگر؟ » گفت: «آخر آدم فقط می‌تواند درباره چیز‌هایی بنویسد که آن‌ها را دیده باشد یا به آن‌ها آشنایی نزدیک داشته باشد. » 
شاید به سبب همین اندرز بود که رمان امیل و کارآگاهان و سایر آثاری که کستنر برای کودکان و نوجوانان نوشت، مانند کلاس پرنده، به بیش از سی زبان از جمله به فارسی ترجمه شد و برخی از رمان‌های وی در مدارس به زبان آلمانی تدریس شده است و البته باید به یاد داشته باشیم که در دوران نازی‌ها وضع قدری متفاوت بود. در 1933 نشر آثار کستنر در آلمان ممنوع شد و کتاب گذرگاه کوچک مرزی او در 1938 در سوییس انتشار یافت؛ در واقع تا پایان دوران ناز‌ی‌ها، کتاب‌های او در خارج از آلمان منتشر می‌شد و در خود آلمان آثار او را به صورت مخفیانه مطالعه می‌کردند. نازی‌ها کتاب‌هایش را در جشن کتاب سوزان خود سوزاندند. خود او می‌گوید: «در 1933 کتاب‌های من در میدان بزرگی نزدیک ساختمان اُپرا در برلین سوزانده شد. » 
خیلی مشمئز‌کننده بود! در این دوران من آثار خود را فقط در خارج از آلمان می‌دیدم. احساس عجیبی است. وقتی آدم نویسنده ممنوعی باشد، مرده متحرکی بیش نیست. » 
در 1937 کستنر با جیبی خالی اجازه یافت تنها یک روز از زالتسبورگ در اتریش دیدن کند. در این هنگام براساس خاطرات تلخ خود به نوشتن یک رمان عشقی پرداخت، اما زندگی ادبی او تا 1945 تنها به صورت سایه‌ای جلوه‌گر بود. در این سال‌ها دو بار به زندان افتاد و در تمام مدت زمام‌داری هیتلر تحت‌نظر ماند و به این ترتیب، خالق فابیان طنزنویس، شاعر، منتقد و نویسنده آیین‌گذار به کلی فراموش شد. او تنها در 1940 موفق شد با کسب اجازه ویژه از وزارت تبلیغات، فیلم‌نامه‌ای به نام مونشنهاوزئن برای شرکت فیلم‌سازی «اوفا» بنویسد. 
در 1945 هنگامی‌که جنگ جهانی دوم پایان گرفت، کستنر به مونیخ رفت و چنین نوشت: «وقتی جنگ تمام شد، تنها به این موضوع فکر می‌کردم که دوازده سال انتظار چنین روزی را کشیده‌ام، انتظار روزی را که به من بگویند حالا اجازه داری دوباره بنویسی. » 
کستنر دوباره شروع به نوشتن کرد، اما خود را محدود به نوشتن رمان و داستان نکرد، بلکه به روزنامه‌نگاری نیز پرداخت. پاورقی‌های نوین تساتیونگ زیر نظر او بود. او عضو باشگاه ادبی «دی‌شاوبوده» شد و از 1946 به بعد نیز نشریه جوانان با نام پنگوئن را منتشر ساخت. او مقاله‌ها و اشعارش را در کتاب‌هایی چون تورقی بر کتاب‌هایم و آزادی کوچک منتشر ساخت. 
در کتاب داستان یک فرد اخلاقی شخصیت اول داستان مرگی پرامید است. درکتاب اشعار او به نام اشعاری میان صندلی‌ها نیز به همین ترتیب لحن زوال آشکار است. سه مرد در برف، مینیاتور گمشده، گئورگ و حوادث و کتاب‌هایی که به دوران رایش سوم مربوط می‌شوند، او را نویسنده‌ای طنز‌پرداز نشان می‌دهند. از دیگر عناصر این آثار جابه‌جایی و تبادل نقش‌ها در جهانی بورژوازی و فاقد سیاست زمان حال است. 
بیش‌تر آثار کستنر در خطی حرکت می‌کنند که با جوانان ارتباط دارد. هدف او از نوشتن این آثار رفع مشکلات جهان کودکان بوده است، اما کتاب طنزآمیز او، مدرسه دیکتاتور‌ها، نشان می‌دهد که قدرت‌مندان تا چه اندازه نگران نسل‌های آینده خود هستند. 
اریش کستنر در بازسازی آلمان سهم مهمی‌داشت. او معتقد بود کسانی که به جای رفتن کثافت‌های جنگ، دریغ‌گوی گذشته هستند، محکوم به زوالند. البته منظور او روفتن بقایای خانه‌های بمباران شده نبود، بلکه مقصودش پاکیزه ساختن محیط از خرده شیشه‌هایی بود که حکومت هیتلری برجای گذاشته بود. 
بنابراین، کستنر به فعالیت پرداخت ولی نه برای حزبی معین، بلکه برای دموکراسی! او پس از دو سال همکاری با نوین تسایتونگ از این روزنامه کناره گرفت تا بتواند با فراغت بیش‌تری به نویسندگی بپردازد. چندی بعد کتاب‌های تازة او با نام‌های خرده‌فروش دوره‌گرد، کوتاه و سودمند، مدرسة دیکتاتور‌ها و خواهران غریب منتشر شد. از سوی دیگر، کستنر در روزنامه‌نگاری نیز سبک جدیدی برجای گذاشته بود که روزنامه‌نگاران معاصر از آن پیروی می‌کردند. 
احساس مسئولیت و خشم کستنر نسبت به زمانه و مردم، آشکارا در مقاله‌هایش به چشم می‌خورد. او می‌نویسد: «اگر روز یکشنبه آینده، کاپیتان تیم فوتبالی ناگهان اعلام کند که ما از امروز با تیمی‌پانزده نفره بازی می‌کنیم، بی‌شک، همه او را مسخره خواهند کرد و اگر او بر عقیده خود استوار بماند، حتماً او را به بخش روانی بیمارستانی خواهند فرستاد. حالا تصور کنید که براثر تحقیق و بررسی یا اتفاق، پنجاه سال بعد، تیم فوتبال پانزده نفره جایگزین تیم‌های یازده نفره شود و آن وقت، یک کاپیتان تیم فوتبال بگوید ما امروز با تیم یازده نفره بازی می‌کنیم، حتماً در وهلة اول به او خواهند خندید و اگر پافشاری کند و برعقیدة خود استوار باشد، او را هم به بخش بیماران روانی خواهند فرستاد. 
این مثال را از دو دیدگاه می‌توان بررسی کرد. یکی از این دیدگاه‌ها آن است که قرارداد‌های اجتماعی تغییرناپذیرند این موضوع هم در بازی فوتبال قطعیت دارد و هم در شئون اجتماعی صادق است. دوام مجامع، احزاب، کلیسا‌ها، سندیکا‌ها و اصناف و غیره بدون وضع مقررات اولیه ناممکن است، بنابراین، اگر کسانی بخواهند قرارداد‌های اجتماعی را تغییر دهند، حتی بیش از مبتدیان مورد سرزنش قرار خواهند گرفت. درست است که مبتدیان و آدم‌های ناشی هم در مواردی آدم را فریب می‌دهند ولی چون کارشان در چهارچوبی قانونی صورت می‌گیرد، تا اندازه‌ای می‌توان گذشت کرد. کسی که ادعا کند مثلاً فلان حکومت برای جهان کنونی مناسب نیست و یا زمین به دور خورشید می‌چرخد و نه خورشید به دور زمین، باید منتظر باشد که او را در آتش بسوزانند. البته روزی نظریه او را می‌پذیرند و آن را پدیده‌ای نو قلمداد می‌کنند. علت تأخیر در فهم نظر چنین کسانی آن است که اجتماعات با نظام‌ها و سنت‌های خود خو می‌گیرند و کهنه شدن آن‌ها را در نمی‌یابند و در نگهداری آن‌ها پافشاری می‌کنند و نوآوران و بدعت‌گذاران را دشمن می‌دانند. 
بوتر، گویا، ولتر، لینگ وهاینریش هاینه در شمار سنت‌شکنانی بودند که در این مبارزه پیروز شدند، منتها پس از مرگ! 
کستنر گاهی این تجربه‌ها را در قالب اشعاری ریخته که غالباً به صورت ترانه زبان‌زد خاص و عام شده است. 
کار دیگری که کستنر برای کشورش انجام داد، وارد ساختن پدیده‌ای تازه در شعر غنایی آلمانی بود: پدیدة حقیقت‌گرایی! 
خودش می‌گوید: «من گه‌گاه خودم چند بیتی میسرایم، ولی از بیش‌تر شاعران غنایی متنفرم، گاهی این تنفر بیش از تنفری است که از خوانندگان آثارم دارم. » 
بی‌شک او عنصری از خود ستیزی را در رمانتیسم و شعرغنایی آلمان دیده بود و در مقابله با خطر‌های چنین خودستیزی‌ای بود که می‌خواست واقع‌بینی وحقیقت‌گرایی را در شعر غنایی آلمان وارد سازد. 
کستنر به موضوع‌های دیگری نیز توجه داشت. به گمان او، نباید عادت‌های روزانه را کورکورانه دنبال کرد و مسیر معینی را تا آخر پیمود و دوباره از سر گرفت. چنین کاری جرم است و سزاوار مجازات. او به بچه‌ها می‌گوید: «خوشبخت باشید و تا حدی که برایتان امکان دارد، تفریح کنید و آن‌قدر بخندید که شکمتان به درد آید. » از سوی دیگر، می‌گوید: «اما خودتان را گول نزنید و نگذارید که دیگران نیز فریبتان دهند. » او در مورد خودش می‌گوید: «همیشه دوست دارم روی صندلی و سطحی بنشینم، زیرا به نظر من در دنیا هیچ‌چیز به اندازة تنهایی خطرآفرین و شهامت‌زا نیست. » 
برای تجزیه و تحلیل شخصیت او، باید زندگی‌نامه‌های خودنوشت او را (از جمله زمانی که یک پسربچه بودم) بخوانیم و اگر بخواهیم کستنر را در قالب نویسنده‌ای مهم در فاصلة دو جنگ جهانی بشناسیم، باید مقاله‌های جدای او را، که به جا هم هستند، مطالعه کنیم و به معیار‌های ارزشی و احساسی او که پاسخ‌گوی انتقاد‌های اجتماعی خواهد بود نیز توجه کنیم و دست آخر، یک چیز را از یاد نبریم: اریش کستنر
نویسنده‌ای آیین‌گذار است و این خصلتی است که در همه آثارش محفوظ است! 
نمونه‌هایی از آثار: 
الف) آثار غنایی: 
1- قلب در تهی‌گاه 1. Herz auf Taille 
2- هیاهو در آیینه 2. Lrme im Spiegel 
3- مردی خبر می‌دهد 3. Ein Mann gibt Auskunft(1930) 
4- آوازی میان صندلی‌ها 4. Gesang zwischen den Stühlen(1932) 
5- تورقی بر کتاب‌هایم 5. Bei Durchsicht 
6- خرت و پرت‌های روزانه 6. Der Tgliche Kram (1948) 
7- آزادی کوچک 7. Die Kleine Freiheit (1952) 
ب) رُمان‌ها: 
1- فابیان 1. fabian(1931) 
2- سه مرد در برف (1934) 2. Drei Mnner im Schnee 
3- مینیاتور گمشده 3. Die versch wundene Miniatur(1935) 
4- گئورگ و اتفاقات 4. Geory und die Zwischenflle(1938) 
پ) آثار برای کودکان: 
1- امیل و کارآگاهان 1. Emill und die Detektive (1928) 
2- کلاس پرنده 2. Das fliegende Klassenzimmer(1933) 
3- امیل و سه‌قلو‌ها 3. Emil und die drei Zwillinge(1935) 
4- کنفرانس حیوانات 4. Die Konferenz der Tiere (1949) 
5- مرد کوچک 5. Der Kleine Mann(1963) 
6. نامه‌هایی از تسین 6. Briefe aus dem Tessin (1977) 
7- عموی من فرانتس 7. Mein Onkel Franz