وارث هبوط

نوع اثر : شعر

نویسنده

نویسنده

چکیده

از بهشت تا آدم 
از سیب تا حوا 
از خدا تا زمین 
از آسمان، تا پنجره کوچک ماتم‌زده 
همه را، همه را؛ سال‌ها و روز‌ها و لحظه‌ها و ثانیه‌ها دویده‌ام 
گاهی با خدا، گاهی با آدم، گاهی با حوا
خدا همه چیز را بهشت نشانم داد..

کلیدواژه‌ها

موضوعات


از بهشت تا آدم 
از سیب تا حوا 
از خدا تا زمین 
از آسمان، تا پنجره کوچک ماتم‌زده 
همه را، همه را؛ سال‌ها و روز‌ها و لحظه‌ها و ثانیه‌ها دویده‌ام 
گاهی با خدا، گاهی با آدم، گاهی با حوا
خدا همه چیز را بهشت نشانم داد
 اما من پشت پنجرة کوچک ماتم‌زده‌ام بودم
 و حسرت در دلم جوانه زد و غم رویید. 
آدم در یک بعد از ظهر جمعه، غربت هبوطش را در دستانم نهاد. 
 پا‌هایم را روی زمین قفل کرد و وعده آسمانم داد. اما آسمان بلند بود و دست نیافتنی... 
دویدم... 
مثل... 
حوا هنوز همانجا بود... 
میان شن‌های سوزان جده با سیبی از بهشت و دنیایی عمیق که او را احاطه کرده بود. 
حوا دلتنگی‌هایش را در بیابان کاشت. نی‌زار‌ها روییدند و صدای سکوتش در همه جا پیچید و در من هم... 
من نیمی آدم و نیمی حوایم... 
با غروب جمعه‌ای در دست 
و تنهایی عمیقی در درون
و چشم به راه خدا تا مرا از پشت پنجره کوچک ماتم‌زده ببرد.