یکی بود یکی نبود، در یک جنگل بزرگ و سرسبز حیوانهای زیادی کنار هم لانه ساخته و یک دهکده تشکیل داده بودند.
در این دهکده حیوانات مثل خانواده بز، خرگوش، سنجاب، لاکپشت، کلاغ، مرغ و خروس و سگ و... زندگی میکردند.
هرکدام از این حیوانات دوسه بچه داشتند،
بچههایی شیطون و بازیگوش که هر روز و هر ساعت با بازی کردن و سرکله هم زدن و خنده و گریه و قهر و آشتی سپری میکردند، شب هم خسته و کوفته به خانههایشان میرفتند صبح دوباره همان آش و همان کاسه.
در این دهکده یک رسم قشنگی بین اهالی بود، این که هر هفته یکی از خانوادهها غذا و... آماده میکرد و بقیه را به خانهاش دعوت میکرد تا کنار هم باشند از حال و احوال و مشکلات همدیگر باخبر شوند و اگر کسی نیاز به کمک داشت کمکش کنند..