گُزین گویه های نیچه درباره زنان

نوع اثر : مقاله عمومی

نویسنده

انجمن نویسندگان

چکیده

آنچه در پی می‌آید تمامی گزین گویه‌هایی است که نیچه درباره زنان گفته است. ما این گُزین گویه‌ها را ازسراسر آثارش استخراج کرده و یکجا آورده‌ایم. درآغاز به آن بودم تا این گٌزین گویه‌ها را با مقاله‌ای درباره دیدگاه نیچه درباره زنان همراه کنم اما دریافتم که حجم مطلب بیش از حوصله خواننده خواهد شد، از این رو آن مقاله را حوالت به فرصتی دیگری می‌دهم و به باز گفت کلام نیچه بسنده می‌کنم؛ با دو توضیح: نخست آنکه ممکن است بسیاری از گٌزین گویه‌ها با همدیگر در تناقص به نظر آیند. این از چند روست یک اینکه نیچه استاد پارادوکس است و ذم شبه مدح ومدح شبه ذم را بار‌ها به کارمی‌گیرد به همین دلیل می‌باید مراقب کنایه‌های او باشیم.
دیگر اینکه او با تناقض‌های خود تعمداً برآن است تا نسبی بودن حقایق را متذکر شود و سرانجام اینکه برخی از تناقض‌های نیچه نیز نه آگاهانه بلکه ناخودآگاهانه در اندیشه و شخصیت او سرشته است.
و توضیح دوم اینکه رسم الخط و اصولاً شیوه سخن گفتن نیچه‌گاه نامه سوم و غریب است. من در ترجمه این غرابت را حفظ کرده‌ام. پس بسیاری از نقطه‌گذاری‌های غیر معمول و نثر و زبان پرپیچ و خم متن نه لغزش‌های ترجمه بلکه سبک و سیاق کلام نیچه است.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


حقیقت، زن است!

یادداشت:

«به سراغ زنان می‌روی؟ تا زیانه را فراموش مکن! »؛ معروف­ترین کلام نیچه را درباره زنان، و اصولاً معروفترین کلام او را، این گفته می‌دانند، گفته‌ای که نه کلامی فلسفی است و به گمان من نه در بردارنده حقیقتی روانشناختی. اما حقیقت زن باشد چه؟ و نیز آنجا که فلاسفه را به عشاق بی‌دست و پایی تشبیه می‌کند که از زنان هیچ نمی‌دانند اما عاشق‌اند. اما از این که بگذریم می‌باید اذعان کنیم که آنچه نیچه درباره زنان می‌گوید ربطی به فلسفه ندارد و حتی درستی یا نادرستی آن از دیدگاه روانشناختی نیز جای بحث و گفت‌وگو دارد، گویی خود نیچه مشمول همان تمثیل خود درباره فلاسفه است یا به قول برتراند راسل، سراینده چنین گفت زرتشت از زمره کسانی شمرده می‌شود که خودشان تازیانه را دودستی تقدیم زنان می‌کنند! با همه این احوال کلام نیچه درباره زنان دربرخی موارد چندان هم بی‌ارزش نیست و شنیدنی ست.

آنچه در پی می‌آید تمامی گزین گویه‌هایی است که نیچه درباره زنان گفته است. ما این گُزین گویه‌ها را ازسراسر آثارش استخراج کرده و یکجا آورده‌ایم. درآغاز به آن بودم تا این گٌزین گویه‌ها را با مقاله‌ای درباره دیدگاه نیچه درباره زنان همراه کنم اما دریافتم که حجم مطلب بیش از حوصله خواننده خواهد شد، از این رو آن مقاله را حوالت به فرصتی دیگری می‌دهم و به باز گفت کلام نیچه بسنده می‌کنم؛ با دو توضیح: نخست آنکه ممکن است بسیاری از گٌزین گویه‌ها با همدیگر در تناقص به نظر آیند. این از چند روست یک اینکه نیچه استاد پارادوکس است و ذم شبه مدح ومدح شبه ذم را بار‌ها به کارمی‌گیرد به همین دلیل می‌باید مراقب کنایه‌های او باشیم.

دیگر اینکه او با تناقض‌های خود تعمداً برآن است تا نسبی بودن حقایق را متذکر شود و سرانجام اینکه برخی از تناقض‌های نیچه نیز نه آگاهانه بلکه ناخودآگاهانه در اندیشه و شخصیت او سرشته است.

و توضیح دوم اینکه رسم الخط و اصولاً شیوه سخن گفتن نیچه‌گاه نامه سوم و غریب است. من در ترجمه این غرابت را حفظ کرده‌ام. پس بسیاری از نقطه‌گذاری‌های غیر معمول و نثر و زبان پرپیچ و خم متن نه لغزش‌های ترجمه بلکه سبک و سیاق کلام نیچه است.

از اراده معطوف به قدرت ( کتاب سوم )

230/

در انسان باید چیزی خشن و زمخت یافت شود: وگرنه آدمی به گونه‌ای مضحک از شدت تضاد‌هایش با حقایق ساده، نابود می‌شد؛ برای نمونه بااین حقیقت که یک مرد، گاه و بی­گاه به زنی نیاز دارد، همان گونه که گاه و بی‌گاه به غذایی درست وحسابی.

302/

زن و نابغه کار نمی‌کنند؛ زن تاکنون بالاترین تجمل بشری بوده است، در تمامی لحظاتی که بهترین توانایی‌های وجودمان را بروز می‌دهیم، کار نمی‌کنیم. کار تنها، ابزاری برای این لحضات است.

از اراده معطوف به قدرت ( کتاب چهارم)

230/

قانون زناشویی شما را نیز دوست نمی‌دارم! از انگشتان بدقواره این قانون که به حق مرد اشاره می‌کند، حالم به هم می‌خورد. دلم می‌خواست اگر از حق در زناشویی سخن می‌گوید، به راستی آن وجود می‌داشت، حقی نادر؛ اما در زناشویی تنها وظیفه یافت می‌شود وحقی در کارنیست.

234/

نفرین باد به این که بهترینان بدون فرزند، واپس نشینند.

235/

مسأله زناشویی: فراهم آوردن امکانات برای آفریننده؛ زیرا میان زناشویی و آفریده، ضدیتی هست.

236/

 

همه آدمیان بسی توانگر و بی‌نظم و تربیت، با نفوذ زنی که دوستش می‌دارند، منشی اخلاقی می‌یابند، تازه با تماس زن است که بسیاری بزرگان در شاهراه خویش قرار می‌گیرند؛ آنان تصویر خود را درآینه‌ای درشت نما و ساده می‌بینند.

237/

آدمی را توان آن نیست که درباره زنان به اندازه کافی والا بیندیشد؛ اما این سبب آن نمی‌شود که درباره ایشان به نادرستی اندیشه کند.

238/

آدمی باید در ژرف‌ترین شکل خود دریابد که زن چه تسلایی است.

239/

زنی که در می‌یابد از پرواز همسرش جلوگیری کرده است، باید از او جدا شود – چرا درباره این پرده از عشق چیزی نمی‌شنویم.

241/

تضاد‌ها در جفت‌گیری زن ومرد، به تولید نفر سومی می‌انجامد- سفر آفرینش آثار فرد نابغه.

374/

زناشویی درست به همان پایه کسانی ارزش دارد که پیمان آن را می‌بندند؛ یعنی ارزش میانگین آن اندک است – «زناشویی به خودی خود » اساساً هیچ ارزشی ندارد - همچنان که دیگر نهاد‌ها از بشری بسی بسیار بشری.

377/

زن کامل نسبت به مرد کامل، گونه‌ای والاتر است؛ و چیزی به مراتب نادرتر.

378/

دوستی و زناشویی / بهترین دوست، احتمالاً بهترین همسر را می‌یابد، زیرا یک زناشویی خوب بر استعداد دوستی متکی است.

380/

دستاوردی از مادر / هرکس از طریق مادر تصویر زنی را در خود دارد؛ این تصویر معین می‌سازد که او اصلاً بر زنان ارج گذارد یا آنان را خوار شمارد یا در برابر ایشان یکسره بی‌اعتنا باشد.

384/

یک بیماری مردانه / ایمنی‌ترین راه در رویارویی با بیماری مردانه خود کم بینی این است که زنی هوشمند بدان مرد عشق ورزد.

385/

نوعی رشک / مادران به آسانی به دوستان پسرانشان، آنگاه که آنان پیروزی‌هایی ویژه کسب کنند، رشک میورزند. یک مادر معمولاً بیشتر خود را در وجود پسرش دوست می‌دارد تا شخصی پسر را.

387/

نیکی مادرانه / برخی مادران به فرزندان نیک بخت و شریف و برخی به فرزندانی تیره بخت نیاز دارند؛ وگرنه نیکی آنان در مقام مادر پدیدار نمی‌شود.

388/

آه‌های گوناگون/ عده‌ای از مردان از اینکه زن‌شان را از چنگشان ربوده‌اند آه کشیده‌اند، { اما } بیشتر آنان از اینکه هیچ کس نمی‌خواست زن‌شان را از چنگشان رباید.

389/

ازدواج‌های عاشقانه / زناشویی‌هایی که بر عشق بنیان یافته‌اند (یعنی به اصطلاح ازدواج‌های عاشقانه)، پدرشان خطا و مادرشان نیاز است.

390/

دوستی زنانه / زنان می‌توانند به خوبی با مردی پیوند دوستی بندند؛ اما برای نگه داشتن این دوستی، بی‌شک اندکی بیزاری فیزیکی یاری بخشی است.

 

 

 

391/

ملال / بسیاری از انسان‌ها، به ویژه زنان، ملال را احساس نمی‌کنند، چراکه آنان هرگز به نظم و قاعده کارکردن را نیاموخته‌اند.

392/

عنصری از عشق / در هرشکلی از عشق زنانه، چیزی از عشق مادرانه نیز خود را باز می‌نمایاند.

393/

وحدت مکان و نمایش/ اگر همسران در کنار هم نمی‌زیستند، شمار زناشویی‌های نیک بیشتر می‌بود.

 

399/

زناشویی در وضعیتی نیک / زناشویی که درآن هریک { از همسران } می‌خواهد به یاری دیگری به هدفی برسد، خوب دوام می‌آورد، برای نمونه آنگاه که زن بخواهد به کمک مرد، مشهور و مرد به کمک زن محبوب شود.

401/

دوست داشتن و دارا بودن / زنان بسا هنگام، مردی مهم را چنان دوست دارند که می‌خواهند اورا به تنهایی از آن خود داشته باشند اگر مانع خودپسندی آنان نشوند، آنان دوست‌تر می‌دارند که مرد را از دیگران پنهان نگاه دارند؛ { اما} زن می‌خواهد که مرد در نگاه دیگران نیز مهم جلوه کند.

402/

آزمونی برای یک زناشویی خوب / نیک بختی یک زناشویی به این ترتیب آزمون خود را پس می‌دهد که تاب یک استثناء را بیاورد.

406/

زناشویی به مثابه گفتگویی دراز مدت / باید به هنگام آغاز کردن زندگی زناشویی این پرسش را پیش کشید؛ آیا گمان داری با این زن تا کهنسالی به خوبی گفتگو خواهی کرد؟ هرچیز دیگری در زناشویی، گذراست، اما بیش‌ترین زمان همنشینی به گفتگو تعلق دارد.

413/

نزدیک بینان عاشق‌اند / گاه حتی یک عینک قوی‌تر برای نجات عشاق بسنده است؛ وکسی که تاب این تصویر را داشته باشد که پیکره‌ای را بیست سال پیرتر به ذهن آورد، شاید بسیار آسوده‌تر زندگی را سرکنند.

417/

زندگی زناشویی برای بیست سالگی نهادی لازم و برای سی سالگی نه لازم اما مفید است؛ { اما } برای سال‌های پسین زندگی، بسا که زیانبار است و پژمردگی جان مرد را فزونی می‌بخشد.

* در والاترین امور فلسفی نیز همه متاهلان مظنون هستند.

426/

آزاده جانی و زندگی زناشویی / آیا آزاده جانان با زنان زندگی خواهند کرد؟ کما بیش گمان می‌کنم آنان بسان پرندگان پیشگوی دوران باستان، همان گونه که حقیقت اندیشان وحقیقت گویان عصر حاضر ناگزیرند، تنها پرواز می‌کنند.

از آدمی با خویشتن تنها.

265/

درباره آمیختگی احساس‌ها / زنان و هنرمندان خود شیفته در رویارویی با دانش، چیزی احساس می‌کنند که آمیزه‌ای از رشک و احساسات گرایی است.

282/

همدردی زنان / همدردی زنان که پرگویانه نیز هست، بیمار را درهرکوی و برزن انگشت نما می‌سازد.

از دانش شاد

*راه و رسم مرد، اراده، راه و رسم زن فرمان‌بری است.

 

 

62/

عشق / عشق حتی بوالهوسی را بر معشوق می‌بخشاید.

63/

زن درموسیقی / چگونه است که باد‌های گرم وباران‌زا، حال و هوای موسیقیایی ومیل به آفریدن ملودی را نیز با خود به همراه می‌آورند؟ آیا این‌ها همان باد‌هایی نیستند که کلیسا‌ها را انباشته می‌سازند و زنان را اندیشه‌های عاشقانه می‌بخشند؟

74/

نکام‌یابان / آن زنان بیچاره‌ای که نزد دلدار خوبش، نا آرام و هراسیده می‌شوند و بسیار سخن می‌گویند، همواره ناکام می‌مانند؛ زیرا مطمئن‌ترین روش برای فریب دادن مردان، ظرأفتی پنهانی و خونسردانه است.

221/

رفتار با پروا / پدران و پسران در بین خود بسی بیش ازمادران و دختران با پروا رفتار می‌کنند.

227/

آماحر نادرست، خدنگی نادرست / این مرد نمی‌تواند برخورد چیره باشد، آن زن ازاین امر نتیجه می‌گیرد که چیرگی به او آسان است و کمند خود را به سوی او می‌افکند؛ - زن بیچاره پس از اندک زمانی برده او خواهد بود.

* هرگز سرآن نخواهم داشت که بگذارم درباره زن و مرد از حقوق برابر در عشق سخن گفته آید.

از فراسوی نیک و بد

84/

زن چندان نفرت می‌آموزد که دلبری را از یاد می‌برد.

86/

عواطف همانند در زن و مرد، هنرباهنگی دیگر گونه دارند: از این رو بدفهمی میان زن و مرد را پایانی نیست.

از پرسگرد وسایه‌اش.

273/

غیر زنانه/ زنان می‌گویند « بله همچون مرد » و مردان می‌گویند « ترسو همچون زن ». حماقت نزد زن امری غیرزنانه است.

از سپیده دم

276/

چه فراوان! چه غافلگیرانه! / چه بسیارند متاهلی که صبحگاهانی را با این تجربه آغاز کرده‌اند که همسران جوانشان بس ملال‌آور شده‌اند و {خود} عکس آن را می‌پندارند! دیگر از آن زنانی که جسمشان سر به راه و روحشان ناتوان است، هیچ سخنی نمی‌گویند.

282/

خطردر زیبایی / این زن زیبا و باهوش است: آه، اما چه باهوش‌تر می‌توانست باشد، اگر زیبا نمی‌بود!

346/

دشمن زنان/ « زن دشمن ماست » - آن که در مقام یک مرد، به مردان چنین می‌گوید، شهوت لگام گسیخته‌ای از درونش سخن می‌داند که نه تنها از خویش که از افراز ارضای خود نیز بیزار است.

359/

پسندیدن / زناشویی را می‌پساند، نخست از این رو که درباره‌اش هیچ نمی‌دانند، دوم ازاین رو که بدان خو گرفته‌اند، سوم از این رو که گرفتارش شده‌اند – یعنی در همه موارد اما پس از آن دیگری هیچ دلیلی برای باوراندن سودمندی زناشویی ندارند.

360/

تامل و آزمونی پیش از زناشویی / اگر دوستم می‌دارد با گذر زمان { این احساس او} مایه آزارم خواهد شد! و اگر دوستم نمی‌دارد، بازهم با گذر زمان آزاردهنده می‌گردد. - در این باره تفاوت تنها برسردو گونه از آزار است – با این همه بازهم تن به زناشویی می‌دهیم.

86/

 زنان در پس همه خودپسندی‌های شخصی‌شان بازهم خوارشماری غیر شخصی – نسبت به « زن » دارند

102/

کشف عشق متقابل باید عاشق را به راستی درباره ماهیت از توهم به درآورد. « چه؟ ماهیت او چنان فروتنانه است که حتی تو را نیز دوست می‌دارد؟ یا شاید چنان «بله؟ یا – یا. .»

113/

« می‌خواهی او را فریفته خود‌سازی؟ ، « وانمود کن که در برابرش دست و پای خود راگم کرده‌ای »

114/

چشم‌داشت گزاف از عشق جنسی و آرزم نهفته در این چشم‌داشت، از ابتدا هر چشم‌اندازی را برای زن برهم می‌زند.

115/

آنجا که پای عشق یا نفرت درمیان نباشد، زن میان‌مایه بازی می‌کند.

123/

به خاطر ازدواج حتی هم‌بایستی نیز رو به تباهی گذاشته است.

127/

دانش، با شرم وحیای زنان راستین جور نیست به این می‌ماند که کسی بخواهد زیر پوستشان را – یا بدتر از آن! زیر لباس و جامه زیبنده‌شان را دید بزند.

131/

جنس زن و مرد خود را درباره یکدیگر فریب می‌دهند؛ بدان معنا که آنان در اصل فقط خویشتن خویش را ارج می‌گذارند و بدان عشق میورزند ( یا خوشایند‌تر بگوییم، آرمان خود را -) از این رو مرد، زن را آرام می‌خواهد – اما زن در اصل نا آرام است، همانند گربه، هرچه هم که درظاهر آرامش را حفظ کند.

139/

زن در کیف و در عشق از مرد وحشی‌تر است.

144/

آنگاه که زنی گرایش‌های دانشورانه دارد، درجنسیت او چیزی خلاف هست؟؟؟؟ نیز به گونه‌ای ذوق مردانه منجر می‌شود؛ توضیح آنکه مرد با اجازه شما « حیوان سترون » است.

145/

درسنجه‌ای کلی میان مرد و زن، می‌توان چنین گفت: زن، اگر عزیزه نقش دوم را نمی‌داشت، از بلوغ به زیور آراستن خویش بی‌بهره بود.

147/

نکته‌ای از داستان‌های کهن فلورانس و نیز از زندگی: زن خوب و بد هردو چوب می‌خواهند. ساچتی داستان هشتاد وششم.

  • زن را با حقیقت چه کار! مهم‌ترین موضوع برای او، ظاهر و زیبایی است.
  • زن، فاسد می‌کند
  • آنچه زن را احترام برانگیز و هراس‌آور می‌سازد، سرشت اوست.

از شامگاه بتان

13/

مرد، زن را آفرید – اما از چه؟ از دنده خدای خود؛ - از آرمان خود....

16/

در میان زنان / « حقیقت؟ آه، شما حقیقت را نمی‌شناسید! آیا آن یورشی به همه نازک دلی‌هایمان نیست؟ »

 

20/

 زن تمام عیار چنان به ادبیات می‌پردازد که گویی به گناهی کوچک دست می‌زند؛

او در حال گذر برای اطمینان به واپس می‌نگرد آیا کسی او رامی‌یابد یا نه، تا مگر کسی به او توجه کند ...

25/

خشنودی، آدم راحتی از سرماخوردگی نیز در امان می‌دارد آیا تاکنون زنی که از خوش لباس خود آگاه بود، سرما خورده است؟ - اگر چنین شده باشد، گمان دارم لباس برتن نداشته است.

27/

زنان را ژرف می‌پندارد – چرا؟ زیرا هیچ کسی هرگز در آنان ژرفایی نمی‌یابد زن حتی سطحی نیز نیست.

28/

اگر زنی، فضایلی مردانه داشته باشد، باید از او گریخت؛ واگر هیچ فضیلت مردانه‌ای نداشته باشد، او خود می‌گریزد.

از اشعار

  • مرد با خود اندیشید « زنی را بربای که قلبت برایش می‌تپد! »

اما زن نمی‌رباید، کش می‌رود!

فریبکار ناخواسته / سخن تو خالی از سروقت گذرانی پراند با این حال زنی به دام افتاد.

سرباخته

زن اکنون صاحب خرد است چگونه شد که آن را یافت؟

مردی دراین روز‌ها به خاطر او عقل خود را باخت.

سر مرد پیش از این وقت گذرانی، پرمغز بود:

آیا عقلش را به شیطان باخته بود – نه! نه! به زن!

چیستان

برایم بگشا چیستانی را که دراین سخن نهفته است:

« آن گاه که مرد در کار کشف است، زن اختراع می‌کند! »

سر خوش

در سپیده درمان، زنی آکنده از آرزم

مرا چنین گفت:

در هوشیاری، چنین سرمستی،

«به وقت مستی، چه سرمست خواهی بود! »

  • مگر شما زن هستید،

که می‌خواهید از‌آنچه دوست می‌دارید رنج برید؟

  • دیدگانی آرام،

که به ندرت عشق میورزند:

اما آن هنگام که عشق ورزند، برق از نگاهشان چنان می‌جهد

که از گودال‌های طلا،

جایی که اژد‌هایی کنار دفینه عشق نگهبانی می‌دهد .... .