اواخر فروردین ۸۳ بود پنجره اتاقم در طبقه دوم را باز گذاشته بودم مشغول خواندن کتاب زیست و ادبیات بودم برای کنکور آماده میشدم شعری بود که میگفت چو گرد در قدم او دویدم و نرسیدم، ناگهان کبوتری سفید با بال زخمی از پنجره وارد اتاق شد شروع کردم به معالجه بال نیمه شکستهاش..