صدای هو هو هوس باد را شنیدم و خنکی دلپذیرش تنم را لمس کرد. چشمان خفتهام آرام باز شد. برق نور سطح آب هوشیارم کرد. تصویر سیب سرخی در آب دیدم، هرحرکتی میکردم او نیز میکرد. آویزان شاخه درخت لطیف با برگهای نرم و چشمنواز بودم. باد شدیدتر شد؛ مرا تکان میداد، پدر و مادرم بیتوجه به باد، غرق نور بازی و عشق بازی، با دستان گره خورده در هم، رو به آسمان مینگریستند و شکرگزار خلدبرینشان بودند..