زندگی تو را صدا می زند

نوع اثر : داستان

نویسنده

دانشگاه ، آبادان ، ایران

چکیده

نگاهش را دورتادور سالن چرخاند و به نقطه‌ای مستقیم در انتهای جمعیت خیره شد. می‌دانست که هرگاه این‌گونه نگاه کند، تمام جمعیت گمان می‌کنند که به شخص خودشان خیره شده‌است و خودشان را جمع و جور می‌کنند و به کنکاش چشم‌های او می‌پردازند. این چیزی بود که از بهترین دوستش یلدا شنیده بود «همه دوستام می‌گن شما نمی‌بینید وقتی مردم رو نگاه می‌کنید چطوری خودشون رو جمع‌و‌جور می‌کنن و چشماشون ریز میشه برای دیدن چشم‌های شما‌ها» و هردو به این تعریف‌ها می‌خندیدند. 
یادآوری نام یلدا در ذهنش، مصادف می‌شود با یادآوری گذشتهٔ تلخی که او سبب نجات از آن بود، گذشته‌ای که‌..

کلیدواژه‌ها

موضوعات