ملاله روبنده را کنار میزند و اشکهایش را با گوشه روبنده پاک میکند با استرس پشت سرش را نگاه میکند، ارابه چوبی تکان، تکان میخورد و او را به جلومی برد و ملاله دور و دورتر میشود از جمعیت پشت سرش! صدای شیون مادرش هنوز به گوش میرسد. چرخ در چالهای عمیق افتاده است..