رفیق

نوع اثر : شعر

نویسنده

دانشجو

کلیدواژه‌ها

موضوعات


رفیق

سکوت هیچ سنگی اختیاری نبود

که اجبار پشت اجبار

شیشه‌ها شکسته بودند

رسیدیم

از راهی طولانی

پا‌هایمان

زندگی را دویده بودند

دلخوشی‌هایمان بوی رفاقت نمی‌داد

سفره‌هایمان خالی از ایمانی بود

وعده داده بودند

دروغگو‌های منابر

در بزرگراهی شلوغ

همه‌ی آوار‌های زندگی را می‌دیدیم

روی دست‌های کودکان سر سپرده

سر

نسپرده بودند به بی‌چیزی

که دست‌هایمان بوی نداری

و پیشانی اشان مهر تبعید خورده بود

صدا‌های تلاقی

صدا‌های موازی

موج‌های هزیمت بود

قایق‌ها را سوار شدیم

در باتلاق‌های زندگی

هیچ خیابانی متروکیت پروانه‌ها نبود

خواب‌هایمان را گرفته بودند پروانه‌ها

بلند گو‌های متصل به ارواح

شیطانیت مدرن را جار می‌زدند

از لباس‌هایی برجسته

جسته بودند

تنهایی متوحش

تنهایی غریزه‌وار

میریخت از ناودانی خونین

گلو‌های بریده

و سنگ‌ها همچنان در سکوتی حماقت بار

سر‌ها یشان را نمی‌شد دید

مدار‌های دایره وارشان همچنان می‌چرخید

می‌چرخید

دیوانه‌وار

دیوانه‌مان می‌کردند

نوشته‌های ممتد با خودکاری به انتهای زندگی رسیده

آخرین رمق از نفس‌ها را

تقدیم کاغذ‌هایی کاهی می‌کرد م

منی که سیر می‌شدم

از منیت‌های خویش