خودکشی

نوع اثر : داستان

نویسنده

...

چکیده

خودکشی
پسر بچه و پیرمرد روبه‌روی شومینه بر زمین، روی تشکچه‌هایی قرمز رنگ نشسته بودند. پیرمرد گفت:
" یادت باشد برای روشن کردن آتش باید از تراشه‌های کوچک‌تر استفاده کنی. تراشه‌های کوچک، تراشه‌های بزرگ‌تر را روشن می‌کند. از کوچک به بزرگ، یادت نرود..."
اتاق نیمه تاریک بود. فقط نورکمرنگی از آباژوری کوچک، انتهای سالن نشیمن را روشن می‌کرد. پیرمرد چند تراشه سفید رنگ چوب را دردست پسرک گذاشت و مچ او را به سمت پایین چرخاند: " یادت باشد، وقتی تراشه‌ها را اینطوری بگیری سریع‌تر آتش می‌گیرند، نترس دستت نمی‌سوزد. فقط باید به موقع تراشه‌ها را لای چوب‌ها قرار بدهی. چوب‌ها که بسوزند، هیزم‌ها هم شعله می‌گیرند، از کوچک به بزرگ...راهش همین است! "
صاحبخانه زیر تراشه‌ها فندک زد. تراشه‌ها روشن شدند. پسرک با تردید به شعله در حال برافروختن تراشه‌ها خیره شد. پیرمرد گفت: "نترس! بگذارش میان چوب‌های نازک‌تر! "...

کلیدواژه‌ها

موضوعات