گونترگراس و سیاست
راست گرایان بیشک او را جزء بدترین چپها میشمارند و چپها (نه تنها کمونیستها، بلکه حتی سوسیال دموکراتها) گاه او را بیش از حد متمایل به راست میدانند. گویی گراس عزم جزم کرده است که هر دو قطب را از خود برنجاند.
او مانند بسیاری از روشنفکران جناح چپ با بمباران عراق در نخستین جنگ خلیج فارس مخالف بود، اما چند سال بعد، از مداخله نظامی نیروهای ناتو در کوزوو پشتیبانی کرد و گفت در چنین زمانهای که چنین کشتاری در اروپا رخ میدهد، باید صلح طلبی را کنار گذاشت. او که زمانی برای پیروزی حزب سوسیال دموکرات سوار بر ماشین فولکس واگن قدیمی خود دوره افتاده و به سود ویلی برانت رأی جمع کرده بود، در سال 1992 در اعتراض به همراهی حزب سوسیال دموکرات در قبال سیاستهای سختگیرانه مهاجرتی حزب حاکم (دموکرات مسیحی) از حزب متبوع خود کنارهگیری میکند و اما دوباره در 1998 در مبارزه انتخاباتی به سود این حزب فعالیت میکند.
او که بارها از نویسندگانی چون رشدی حمایت کرده بود، از سوی دیگر به سختی از سیاستهای خصمانه اسرائیل دربرابر ایران انتقاد میکند. اما بیدرنگ با حمایت از خواننده ایرانی که مقدسات را به سخره گرفته بود، کام برخی از مقامات دولتی و دینی ایران را که از حملات او به اسرائیل ذوقزده شده بودند، تلخ میگرداند.
بیگمان این واپسین مورد تسلایی برای دولتمردان آلمانی است که بارها از دست گراس به خشم و ستوه آمدهاند.
با همه این گفتهها میباید چه داوری درباره موضعگیریهای گراس داشته باشیم؟ آیا میباید گفتار برخی منتقدان را که او را به هوچیگری سیاسی متهم میکنند، بپذیریم؟ یا توجیه دیگری برای جنجال آفرینیهای گاه متناقض او بیابیم؟
بیگمان هر پاسخی تنها برخی را خرسند و گروه دیگری را مخالف نگاه خواهد داشت. تنها چیزی را که میتوان به یقین مدعی شد جنجال آفرین بودن گونتر گراس است حتی در زمانهای که بیشتر همکاران نویسندهاش دست از سیاست شستهاند...